۱۱
محمدحسین پاپلی یزدی زاده ۱۳۲۷ یزد ، جغرافیدان، محقق و نویسنده ایرانی است. وی فعالیت در گروه جغرافیای دانشگاه فردوسی مشهد را از سال ۱۳۵۰ به عنوان کارشناس آغاز کرد و پس از طی مراحل استادیاری و دانشیاری در سال ۱۳۷۸ به عنوان استاد در دانشگاه فردوسی مشهد به فعالیت ادامه داد. پاپلی یزدی مهرماه تا اسفند ۱۳۶۸ بنا به دعوت ممرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه برای همکاری در پروژه اطلس ایران به فرانسه دعوت شد. پاپلی یزدی در سال ۱۹۸۱ به عنوان عضو مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه درآمد و در سال ۱۹۹۰ به عنوان استاد مدعو به تدریس در دانشگاه سوربن پاریس پرداخت. وی بنیانگذار، مدیر مسئول و صاحب امتیاز فصلنامه تحقیقات جغرافیایی و اولین ایرانی دارنده جایزه انجمن جغرافیای فرانسه است. وی سابقه تدریس در دانشگاه سوربن پاریس، فردوسی مشهد و تربیت مدرس تهران را دارد. برخی آثار وی به عنوان منبع در آزمونهای کارشناسی ارشد و دکتری رشته جغرافیا معرفی میشود. پاپلی یزدی در سال ۱۹۹۶ به عنوان عضو اصلی کمیسیون جغرافیای فرهنگی انجمن جغرافیدانان جهان انتخاب شد. این کمیسیون مجموعاً ۱۰ نفر عضو دارد و سهم آسیا ۳ نفر است. او از مدافعان تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی است و پیشنهاد راهآهن سراسری بین کشورهای مسلمان را دادهاست. محمدحسین پاپلی یزدی هماکنون مؤسس، مدیر مسوول و صاحب امتیاز فصلنامه تحقیقات جغرافیایی است. فصلنامه علمی پژوهشی تحقیقات جغرافیایی که توسط محمدحسین پاپلی یزدی بنیان نهاده شده، عملاً تنها مجله علمی- پژوهشی بخش خصوصی در ایران است که با هدف ارتقای سطح کیفی علم جغرافیا در ایران فعالیت میکند.
Maz'hab-e Eshgh
25 % تخفیف
انتشارات: پاپلی
نویسنده: محمد حسین پاپلی یزدی
افزودن به سبد خرید
کد کتاب :35895
شابک :978-6006026923
قطع :وزیری
تعداد صفحه :477
سال انتشار شمسی :1401
سال انتشار میلادی :2019
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :10
زودترین زمان ارسال :9 مهر
سلامت فیزیکی
تحویل سریع
ارسال رایگان
"مذهب عشق" رمانی است به قلم شیوا و صمیمی دکتر "محمد حسین پاپلی یزدی"، که توسط انتشارات پاپلی به چاپ رسیده است. داستان چهارصد و هفتاد و هفت صفحهای "مذهب عشق"، عاشقانههای یک دختر زردشتی به نام آذردخت و یک پسر یهودی به نام الیاس است که ماجراهای رمان، پیرامون عشق این دو به هم، سازمان مییابد. "مذهب عشق" قصهی دو عاشق است که قلبهایشان برای دیدار با یکدیگر، از مصائب و سختیهایی عبور کرده که هر کسی را تاب آن نیست و قدرت قدم نهادن در این راه، فقط از بطن یک عشق ناب و خالص برمیآید.
آذردخت و الیاس باید از چالش های زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی پیروز بیرون میآمدند تا در مرحلهی بعد از قوانین و محدودیت های مذاهب خود عبور کنند. آنها باید از روی شکافهای اجتماعی و فاصلهی طبقاتی میپریدند تا با حسادتها و رقابتها و پیش داوریها مقابله کنند. از هر جنبش متعصبانهای نظیر نازیسم و فاشیسم و کمونیسم گرفته تا ظلم و ستم و بی عدالتی، بر سر راه آنها مانعی بوده و باید بر وحشیگریهای انسانی و همچنین بیماری و ناتوانی نیز پیروز میشدند.
در "مذهب عشق" آن دو باید نشان میدادند که بر وسوسهها و نداهای شیطانی غلبه دارند تا سرانجام به برکت معجزهی عشق و استقامت و ایثار و با یاری انسان های نیکوکار به جایی برسند که بتوانند به خودشان و عشقشان فکر کنند.
آیا موانعی که دکتر "محمد حسین پاپلی یزدی" در "مذهب عشق" برشمرده، امروز بر سر راه بشریت نیست و آن ویران نمی کند؟ شاید تنها مبارزه، تلاش بسیار و سرسختی برای رسیدن به یک هدف، علاج همهی همه بدبختی ها و شقاوتهای بشر باشد.
محمدحسین پاپلی یزدی زاده ۱۳۲۷ یزد ، جغرافیدان، محقق و نویسنده ایرانی است.وی فعالیت در گروه جغرافیای دانشگاه فردوسی مشهد را از سال ۱۳۵۰ به عنوان کارشناس آغاز کرد و پس از طی مراحل استادیاری و دانشیاری در سال ۱۳۷۸ به عنوان استاد در دانشگاه فردوسی مشهد به فعالیت ادامه داد. پاپلی یزدی مهرماه تا اسفند ۱۳۶۸ بنا به دعوت ممرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه برای همکاری در پروژه اطلس ایران به فرانسه دعوت شد. پاپلی یزدی در سال ۱۹۸۱ به عنوان عضو مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه درآمد و در سال ۱۹۹۰ به عنوان استاد مد...
دسته بندی های کتاب مذهب عشق
ادبیات داستانی
دهه 2010 میلادی
رمان
ادبیات ایران
قسمت هایی از کتاب مذهب عشق (لذت متن)
آذردخت می گفت: نمی خواهم در بمبئی باشم. من شهر شلوغ را دوست ندارم. یزد صفا دارد. بهرام بیخ گوش خواهرش گفت، یزد الیاس دارد. آذردخت گفت: بله. تو می خواهی آنجا بمانی که زنت هست. من هم می خواهم آنجا بمانم که عشقم هست. سال 1312 بود. هنوز هند مستقل نشده بود. هند، پاکستان و بنگلادش به عنوان یک واحد سیاسی مستعمره انگلیس بودند. آذردخت نمی خواست در بمبئی بماند. او اعتراض کرد. سر و صدا کرد. گریه کرد. بد و بیراه گفت، فایده نکرد که نکرد. پدرش گفت: با مرگ پدر و بدهی هایی که داریم من هم در ایران کاری ندارم. من و مادرت به ایران می رویم. هرچه داریم می فروشیم. بدهی های مردم را صاف می کنیم. همه تا آخر تابستان به بمبئی می آییم. پسر ارباب مهراب راهم که دیده ای. او از تو خوشش آمده است. می خواهی با او ازدواج کن، نمی خواهی ازدواج نکن. آذردخت گفت: حرف ازدواج را نزنید. من فقط با الیاس ازدواج می کنم. همه به او نصیحت کردند. شوهر عمه اش گفت: تو در اینجا هستی آن پسر یهودی در ایران است. همدیگر را فراموش می کنید.
آگهی های تبلیغاتی...برچسب : نویسنده : iashti-banere بازدید : 36